پسرم در جشن نوروزی
جشن نوروز
عزیز دلم امروز صبح با هم رفتیم موسسه خلاقیت آخه واسه جشن نوروزی دعوت شده بودیم . خدا رو شکر شما خیلی خوش اخلاق بودی آخه واسه جشن شب یلدا از من جدا نمی شدی ولی امروز خیلی خوب بودی زود با بچه ها قاطی شدی موقع موزیک به همراه بچه ها دست می زدی تازه کیکی که بهت دادن خودت تنهایی تا آخرش خوردی منم همش نگات می کردمو تو دلم خدا رو واسه داشتنت هزار بار شکر می کردم ...
نویسنده :
مامان زهرا
18:49
طبق معمول ساعت 12 شب آقا ایلیا هوس کیک و شیر کرده
ایلیا و یسنا و سارینا
ایلیا و یسنا
نفس مامان
عزیز دلم تازگی ها یاد گرفتی منو "مامان جانم " صدا می کنی * نمی دونی که چقدر برام لذت بخش که شیرین زبونیاتو میبینم و هر روز و هر لحظه خدا رو به خاطر داشتنت شکر میکنم راستی امروز صبح با بابا علی رفتی آرایشگاه موهاتو کوتاه کردی بماند که چقدر گریه کردی و نا آروم بودی ولی خیلی ناز شدی آقای آرایشگر به خاطر اینکه آروم بشی بهت یه بادکنک قرمز داد هر چند که آروم نشدی تا آمدی خونه ترکوندیش بعدشم به بابا گفتی بریم آرایشگاه تا از آقاهه بادکنک بگیریم قربون فکرت بشم نفسم . منو بابا کلی خندیدیم ...
نویسنده :
مامان زهرا
23:43