نفس مامان
عزیز دلم تازگی ها یاد گرفتی منو "مامان جانم " صدا می کنی * نمی دونی که چقدر برام لذت بخش که شیرین زبونیاتو میبینم و هر روز و هر لحظه خدا رو به خاطر داشتنت شکر میکنم راستی امروز صبح با بابا علی رفتی آرایشگاه موهاتو کوتاه کردی بماند که چقدر گریه کردی و نا آروم بودی ولی خیلی ناز شدی آقای آرایشگر به خاطر اینکه آروم بشی بهت یه بادکنک قرمز داد هر چند که آروم نشدی تا آمدی خونه ترکوندیش بعدشم به بابا گفتی بریم آرایشگاه تا از آقاهه بادکنک بگیریم قربون فکرت بشم نفسم . منو بابا کلی خندیدیم ...
نویسنده :
مامان زهرا
23:43